آیه 25 سوره انبیاء
<<24 | آیه 25 سوره انبیاء | 26>> | |||||||||||||||
|
ترجمه های فارسی
و ما هیچ رسولی را پیش از تو به رسالت نفرستادیم جز آنکه به او وحی کردیم که به جز من خدایی نیست، پس مرا به یکتایی پرستش کنید و بس.
و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر آنکه به او وحی کردیم که معبودی جز من نیست، پس تنها مرا بپرستید.
و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه: «خدايى جز من نيست، پس مرا بپرستيد.»
ما پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم، جز آنكه به او وحى كرديم كه جز من خدايى نيست. پس مرا بپرستيد.
ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که: «معبودی جز من نیست؛ پس تنها مرا پرستش کنید.»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ «25»
و پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست، پس (تنها) مرا بپرستيد.
جلد 5 - صفحه 440
نکته ها
اگر چه خداوند در آيهى 40 سوره احزاب بطور صريح مسألهى خاتميّت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را مطرح فرموده كه «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ» ولى باز به طرق مختلف بر آن اشاره كرده است. از آن جمله اينكه بيش از 30 مرتبه در عبارتهاى مختلف، كلمهى «مِنْ قَبْلِكَ» ذكر شده ولى حتّى براى يكبار هم كلمهى «مِنْ بَعْدِكَ» نيامده است.
پیام ها
1- رسالت، همراه با دريافت وحى است. ما أَرْسَلْنا ... مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ
2- توحيد در رأس برنامه همهى انبياى الهى بوده است. ما أَرْسَلْنا ... إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا
3- عمل بايد بر مبناى اعتقاد باشد، اوّل مَبنا، دوّم بِنا. (ابتدا توحيد در الوهيّت، سپس توحيد در عبادت) «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا، فَاعْبُدُونِ»
4- انحصار طلبى حقّ در قبال باطل، شعارى الهى است. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ «25»
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ: و نفرستاديم پيش از تو هيچ پيغمبرى را.
إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ: مگر آنكه وحى فرموديم بسوى او. أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا: بتحقيق شأن چنين است كه نيست معبودى قابل پرستش و ستايش مگر ذات يگانه من.
فَاعْبُدُونِ: پس پرستش نمائيد ذات مرا كه جز ذات من سزاوار پرستش نخواهد بود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ «21» لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ «22» لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ «23» أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ «24» وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ «25»
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ «26» لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ «27» يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ «28» وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ «29» أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (30)
ترجمه
- آيا اختيار نمودند براى خود خدايانى را از زمين كه آنها زنده كنند مردگانرا
اگر بودى در آن دو خدايانى غير از خدا هر آينه تباه شده بودند پس منزّه است خدا پروردگار عرش از آنچه وصف ميكنند
پرسيده نميشود از آنچه ميكند و آنها پرسيده ميشوند
آيا گرفتند غير از او خدايانى بگو بياوريد دليلتان را اين كتاب كسانى است كه بامنند و كتاب كسانيكه بودند پيش از من بلكه بيشتر آنها نميدانند حقّ را پس آنان رو گردانانند
و نفرستاديم پيش از تو هيچ پيغمبرى را مگر كه وحى مينموديم باو كه نيست خدائى مگر من پس بپرستيد مرا
و گفتند گرفت خداى بخشنده فرزندى منزّه است او بلكه بندگانى باشند گرامى داشتگان
پيشى نميگيرند او را بگفتار و ايشان بفرمان او كار ميكنند
ميداند آنچه پيش روى آنها است و آنچه پشت سر دارند و شفاعت نميكنند مگر
جلد 3 صفحه 545
براى كسيكه بپسندد و ايشان از ترس اويند بيمناكان
و هر كه بگويد از آنها كه منم خدائى غير از او پس آنرا جزا ميدهيمش دوزخ اينچنين جزا ميدهيم ستمكاران را
و آيا نديدند آنانكه كافر شدند آنكه آسمانها و زمين بودند بسته پس گشاده نموديم آن دو را و بوجود آورديم از آب هر چيز زندهاى را آيا پس ايمان نميآورند.
تفسير
- كلمه ام متضمّن معناى استفهام انكارى است كه براى تخطئه و توبيخ و ملامت مشركين ذكر شده و مراد آنستكه آيا ميشود خدايانى كه مصنوع از اجزاء ارضيّه از قبيل سنگ و چوب و فلزّاتند آنها احياء موتى نمايند مسلّم است كه نميشود پس آنها خدا نيستند چون لازمه خدائى قدرت بر ايجاد و اعاده است اگر چه اهل شرك چنين ادّعائى را در باره خدايانشان نداشته باشند و محتمل است من الارض متعلّق به ينشرون باشد و بنابراين جنس خدايان ذكر نشده بلكه مبدء نشر را بيان فرموده است و در هر حال استدلال فرموده بر اثبات توحيد و نفى شرك بدليلى كه بدو بيان ميتوان آنرا تقريب نمود يكى آنكه دليل مبنى بر قياس خطابى و موعظه حسنه باشد و بيان آن بنظر حقير بآن است كه گفته شود ما مىبينيم اوضاع عالم و گردش كواكب و افلاك مرتّب و منظّم و اوضاع علويّه و سفليّه و موجودات آنها بنظام احسن آراسته و پيراسته است و معلوم است كه اينها همه اجزاء يك اداره و كارمندان يك كارفرما هستند آفتاب و ماه بزمين ميتابند و باد و باران وزش و ريزش ميكنند و زمين نباتات را ميروياند و حيوان و انسان ميخورند و بكمال لايق خود ميرسند و مسلّم و مشهور است و بتجربه قطعيّه رسيده كه اگر در يك اداره دو مدير و حكم فرما در عرض يكديگر وجود داشته باشند امر آن اداره مختلّ و فاسد ميگردد كه گفتهاند ده درويش در يك گليم بگنجند و دو پادشاه در يك اقليم نگنجند پس ناچار در طول مدّت هر كدام براى خود قسمتى از اقليم را اختيار ميكنند و مملكت تقسيم و اداره تجزيه ميشود و از وحدت خارج ميگردد يا با يكديگر جنگ ميكنند و يكى غالب و ديگرى مغلوب و منكوب خواهد شد چنانچه خداوند در سوره مؤمنون اشاره به اين معنى فرموده علاوه بر آنكه شركت از لوازم عجز و فقر و احتياج است و اينمعانى از ساحت ربوبى دور و موصوف باين صفات نميشود خالق عالم باشد و بنابراين مراد از فساد تفرّق
جلد 3 صفحه 546
اجزاء و اختلال اوضاع است ديگر آنكه دليل مبنى بر حكمت و برهان عقلى باشد باين تقريب كه اگر دو خدا يا بيشتر موجود باشد لابد هر يك بايد داراى حيات و علم و قدرت و اراده و اختيار و ساير صفات كماليّه باشند كه بآن لايق ستايش و پرستش گردند و نيز بايد در هر يك خصوصيّتى باشد كه از ديگرى بآن ممتاز گردد و بنابراين هر يك مركّب شوند از امر مشترك و مختص و عقل حاكم است كه هر مركّبى بايد اجزائش قبل از خودش وجود داشته باشد و خالق همه موجودات نميشود و بنابراين مراد از فساد بطلان و ضياع و نيستى و وجود نيافتن است براى نبودن وجود دهنده و اين بيان اگر چه اتقن و امتن است ولى انصاف آنستكه بيان اوّل اظهر و انسب با سياق كلام است در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند دليل بر توحيد چيست فرمود اتصال تدبير و كمال صنع چنانچه خداوند فرموده لو كان فيهما آلهة الا اللّه لفسد تا و اين اشاره به بيان اوّل است در هر حال منزّه است خداوندى كه آفريننده عرشى است كه احاطه بجميع اجسام دارد و محلّ تدابير و منشأ تقادير است و در ضمن آية الكرسى و غيرها بيان آن شد از شريك و زن و فرزند و امثال آنها كه بيخردان براى او اثبات ميكنند و ذات مقدّسش را باتخاذ آنان توصيف مينمايند و كسى حقّ ندارد در كار خدا چون و چرا نمايد چون كارهاى او تماما مطابق حكمت و مصلحت است و او است داراى سلطنت حقّه حقيقيّه ولى بندگان كه ريزه خوار احسان اويند و كارهاى آنها گاهى صواب و گاهى خطا است مسئولند در پيشگاه الهى تا معلوم شود حقّ خدمت و شكر نعمت را بجا آوردهاند يا نه در توحيد از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند چگونه از كارهاى خدا پرسش نشود فرمود براى آنكه خدا نكند مگر كارى كه حكمت و صلاح است و او است متكبّر جبّار و واحد قهّار پس هر كس بر خود نپسندد حكم او را كافر است و هر كس منكر و ناروا خواند كارى از كارهاى او را منكر خدائى او شده و از امام رضا عليه السّلام روايت شده كه خداوند متعال فرمود اى پسر آدم بمشيّت من تو داراى مشيّت شدى و بقوّت من ادا نمودى واجبات مرا و بنعمت من قدرت بر معصيت من پيدا كردى من تو را شنوا و بينا و توانا نمودم هر خيرى بتو رسد از خدا است و هر شرّى بتو رسد از خودت است و اين براى آنستكه
جلد 3 صفحه 547
من سزاوارترم بكارهاى خوب تو از تو و تو سزاوارترى بكارهاى بدت از من و اين براى آنستكه من مسئوليّت در كارم ندارم و مردم در كارهاشان مسئولند و شمّهاى از اين مقال در اواخر سوره بقره ذيل آيه تلك الرّسل فضّلنا بعضهم على بعض تحت عنوان تحقيق رشيق گذشت كه مزيدى بر آن متصوّر نيست و خداوند براى اظهار شناعت گفتار و كردار مشركين و مزيد رسوائى و فضاحت آنها در آئين ثانيا ادّعاى آنانرا بصورت استفهام انكارى نقل فرموده و به پيغمبر خود دستور داده كه از آنها مطالبه دليل و برهان فرمايد چون ادّعاء بىدليل پذيرفته نيست و ضمنا اشاره فرموده بدليل اقناعى ديگرى كه هر منصفى آنرا مىپسندد باين تقريب كه اين قرآن است موجب تذكّر كسانى كه بامنند و بمن ايمان آوردند و اين موجب تذكّر امم سابقه از تورية و انجيل و زبور و غيرها است كه همه در دسترس شما ميباشد به بينيد جز توحيد در آنها ذكرى شده و نامى از شريك براى خدا بردهاند و اين استدلالى است از كتب سماوى هر ملّتى بر نفى شرك و لوازم آن و بنابراين كلمه هذا اشاره بقرآن است و براى اشاره بذكر من قبلى كه مراد از آن ساير كتب سماوى است بايد اسم اشاره تقدير شود و محتمل است هذا اشاره بمجموع كتب سماوى باشد و افراد اسم اشاره بملاحظه آنستكه خبر ذكر است كه بر همه صادق است و محتمل است هذا اشاره بتوحيد حقّ باشد كه مستفاد از آيات سابقه و سرمايه ذكر و ورد اهل ايمان به پيغمبر ما و ساير انبياء عظام بوده و دلالت آن بر نفى شرك براى آنستكه ذكر آنها حقّ بوده و خلاف آن باطل است چون نميشود گفت طريقه تمام انبياء و پيروانشان حقّ نبوده و مناسب با هر دو معنى است روايت مجمع از امام صادق عليه السّلام كه فرمود مراد از ذكر من معى ذكر كسانى است كه با آنحضرت بودند و فعلا وجود دارند و مراد از ذكر من قبلى ذكر كسانى است كه پيشتر بودند و در برهان از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه من معى على بن أبي طالب و من قبلى انبياء و اوصياء عليهم السلامند و اللّه اعلم ولى انصاف آنستكه معناى اوّل احسن و الطف و اكمل است و خداوند اخيرا از محاجّه با مشركين صرف نظر نموده و به پيغمبر خود گوشزد فرمود كه علّت اعراض بيشتر كفّار از حقّ جهالت و نادانى آنها است كه تميز بين حقّ و باطل نميدهند و بدون تفكّر و تأمّل
جلد 3 صفحه 548
از ايمان بخدا و پيغمبر رو گردانند و ما پيش از تو هيچ پيغمبرى را نفرستاديم مگر آنكه وحى مينموديم باو يا وحى ميشد چون يوحى بياء نيز قرائت شده كه نيست معبود بحقّى مگر من پس پرستش و بندگى كنيد مرا نه غير مرا و گفتند يهود عزير پسر خدا است و گفتند نصارى مسيح پسر خدا است و گفتند طائفهاى از عرب ملائكه دختران خدايند منزّه است خداوند از اين نسبتها بلكه آنها بندگان گرامى خدايند كه بدون گفته او سخنى نگويند مانند بنده مؤدّب فرمانبردار و هميشه بفرمان او كار ميكنند در خرائج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مرد و زنى خدمت آنحضرت بمرافعه آمدند صداى مرد بسرزنش بلند شد حضرت فرمود چخ و او خارجى بود ناگاه سرش مانند سگ شد پس مردى بحضرت عرض كرد يا امير المؤمنين باين خارجى بانگ زدى سرش سر سگ شد چرا با معاويه اين كار را نميكنى فرمود و اى بر تو اگر بخواهم معاويه را با تختش اينجا حاضر كنم از خدا ميخواهم تا حاضر كند ولى از براى خدا خزانههائيست نه از طلا و نقره بلكه از اسرار نگفتنى و اين معناى بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول است و خدا ميداند اعمال گذشته و آينده ايشانرا و شفاعت نميكنند مگر از براى كسيكه پسنديده است خدا دين او را چنانچه در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده و در خصال از امام صادق و در توحيد از امام كاظم عليهما- السلام تأييد شده و فرمودهاند شفاعت جائز است در باره فسّاق و اهل معاصى كبيره در صورتى كه دين آنها مرضى خدا باشد يعنى شيعه دوازده امامى باشند و امّا كسانيكه مرتكب معصيت كبيره نشدند خداوند از معصيت صغيره آنها ميگذرد و داخل بهشت ميشوند و اهل كفر و ضلالت قابل شفاعت نيستند و مخلّد در جهنّم خواهند بود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده شفاعت من مخصوص است باهل كبائر از امّت من و بندگان گرامى او براى عظمتش از ترس او بيم دارند با دلبستگى چون خشيت ترس با تعظيم و اشفاق ترس با اعتناء است و هر بندهاى از آن بندگان خدا كه مدّعى الوهيّت شود و بگويد من خدايم نه خدا كه معبود بحقّ است خداوند او را مخلّد در جهنّم خواهد فرمود با كمال قرب و منزلتى كه نزد خدا داشته اين چنين جزا ميدهد خداوند ستمكاران بخويش و خلق را بسبب شرك و كفر كه
جلد 3 صفحه 549
ملاحظه اعمال سابقه آنها را نخواهد فرمود بر فرض صدور چنين ادّعاء قبيحى از آنان آيا نديدند آنانكه كافر شدند و خدا را مانند خلق ناتوان پنداشتند و ندانستند كه آسمانها و زمين در بدو خلقت بسته و پيوسته بودند يعنى آسمان بسته بود كه باران از آن نمىآمد و زمين پيوسته بود كه گياه از آن نميروئيد و چون خداوند زمين را مقرّ جنبندگان قرار داد ابرهاى متراكم بسته را گسسته و زمين متلاصق پيوسته را شكفته و ابواب رحمت را از جهت عالى و سافل گشاده و باز فرمود و سبزه و گل و ريحان و اشجار و اثمار و انهار پديدار شد چنانچه فرموده ففتحنا ابواب السّماء بماء منهمر و فجّرنا الارض عيونا فالتقى الماء على امر قد قدر و اينها همه از بركات آب بود كه از آسمان بزمين آمد و هر زنده و جنبندهئى كه داراى روح نباتى و حيوانى بود از آن بسهم خود استفاده كرد و واجد حيات شد و طعم آنرا چشيد چون فرمودهاند طعم آب طعم حيات است و هنوز هم همه ساله اين قدرت از خداوند در معرض مشاهده خلق قرار ميگيرد و مىبينند آسمان گسسته و از آن باران رحمت سرازير ميشود و زمين شكافته و گلهاى رنگارنگ از آن سر كشيده شكفته و خندان ميگردد و علاوه بر تأمين روزى حظّ نظرى از آن مىبرند و تصوّر نميكنند كه چنين خداوند قادر بخشنده مهربانى اجلّ از آنستكه شريك يا زن يا فرزند داشته باشد چون همه مخلوق او هستند و نسبتشان باو يكى است و بايد بسعى و عمل نزديك باو شوند و توالد و تناسل در اجسام است و خداوند از آن منزّه است چون جسم محدود است و خداوند محيط و بنابراين مراد از رتق و فتق آسمانها بسته بودن و باز شدن جهات علويّه و ابواب رحمت الهيّه است و مراد از رتق و فتق زمين اتصال اجزاء ارضيه و انفصال آنها از يكديگر است و اينمعنى واضح و منطبق با احساس و مناسب با نسبت ديدن بآن و موافق با مضمون روايات متعدده معتبره از ائمه اطهار عليهم السّلام ميباشد بخلاف آنكه مراد از رتق چسبيده بودن آسمانها بزمين در بدو خلقت و مراد از فتق جدا شدن آنها از زمين بعدا باشد يا مراد چسبيده بودن آسمانها بهم و يكى بودن طبقات زمين و تقسيم شدن هر يك بعدا بهفت باشد يا مراد از رتق نبودن و مراد از فتق پيدايش آنها باشد كه تمامى خلاف ظاهر و منافى با صدر و ذيل آيه شريفه است چون در صدر آيه بطور استفهام انكارى سؤال
جلد 3 صفحه 550
از عدم رؤيت شده كه معناى آن نسبت رؤيت است بكفّار و اين نسبت وقتى مناسب است كه رتق و فتق آسمان و زمين مرئى يا در وضوح مانند آن باشد و معانى مرقومه هيچيك از اين قبيل نيست و در ذيل آيه خداوند تصريح فرموده كه آب مايه حيات تمام موجودات حيّه است كه مبيّن معناى مأثور از ائمه اطهار است و تعجّب از مفسرين شيعه است كه با اين صدر و ذيل واضح و تكذيب امام باقر عليه السّلام در روايت كافى از آنكه مراد چسبيده بودن آسمانها بزمين باشد باز اين اقوال را نقل نمودهاند با آنكه معاندين وقتى معناى حقيقى را از امام شنيدند تصديق نمودند كه او فرزند پيغمبر و وارث علم آنحضرت است و مستبصر شدند براى شدّت وضوح معنى بعد از بيان و اين نيست جز اعراض از خانواده عصمت و طهارت و اهميّت باقوال سخيفه اهل بدعت و ضلالت در هر حال در خاتمه امر خداوند از حال كفّار انشاء تعجّب فرموده كه آيا با اين همه آيات بيّنات باز ايمان نمىآورند و خداشناس نميشوند و بعضى الم ير الّذين بدون واو قرائت نمودهاند و معنى تفاوتى پيدا نميكند چون واو استينافيّه جز منفصل نمودن معنى از سابق اثرى ندارد و علامت ابتداء بكلام است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِكَ مِن رَسُولٍ إِلاّ نُوحِي إِلَيهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعبُدُونِ «25»
و ما نفرستاديم از پيش از تو پيغمبري مگر اينکه که وحي فرستاديم بسوي او محققا شأن چنين است که نيست الهي مگر من که ذات اقدس ربوبي است، پس واجب و حتم است که مرا پرستش كنيد.
جلد 13 - صفحه 161
فقط وظيفه پيغمبران راجع به امر توحيد نبوده تمام امور دينيه که باعث سعادت جن و انس است و نجات از مهالك است بايد ابلاغ و ارشاد و هدايت كنند چنانچه در حق رسول محترم ميفرمايد: «يَهدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَهُ سُبُلَ- السَّلامِ وَ يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذنِهِ وَ يَهدِيهِم إِلي صِراطٍ مُستَقِيمٍ» مائده آيه 18. لكن اولين وظيفه دعوت به توحيد بوده، در مورد نوح که فرمود: «أَن لا تَعبُدُوا إِلَّا اللّهَ ... الايه) هود آيه 28، در مورد هود: «قالَ يا قَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَكُم مِن إِلهٍ غَيرُهُ ... الايه» هود آيه 50. در مورد صالح:
«قالَ يا قَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَكُم مِن إِلهٍ غَيرُهُ ... الآيه» هود آيه 61. و عين اينکه عبارت در مورد شعيب آيه 86. در مورد ابراهيم: «إِذ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَومِهِ ما ذا تَعبُدُونَ (الي قوله) أَ تَعبُدُونَ ما تَنحِتُونَ» صافات آيه 83 الي 93. بلكه تمام انبياء و رسل، لذا ميفرمايد بطور كلي: «وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِكَ مِن رَسُولٍ إِلّا نُوحِي إِلَيهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنَا فَاعبُدُونِ». و ركن اول دين توحيد است ذاتي صفاتي أفعالي عبادتي نظري.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 25)- و از آنجا که ممکن است بعضی بیخبران بگویند ما پیامبرانی مانند عیسی (ع) داریم که دعوت به خدایان متعدد کرده است، قرآن در این آیه با صراحت تمام میگوید: «و ما قبل از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به او وحی نمودیم که معبودی جز من نیست، پس تنها مرا پرستش کنید» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ).
و به این ترتیب ثابت میشود که نه عیسی و نه غیر او هرگز دعوت به شرک نکردهاند، و این گونه نسبتها تهمت است.
ج3، ص163
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم